رهبري آمريکا و همپيمانان واشنگتن را تشديد و دولتمردان کاخ سفيد را با سراسيمگي راهي منطقه نموده است تا از نزديک با ارائه راهبردهاي تجويزي واشنگتن، مانع سقوط همپيمانان منطقه اي خويش شوند. سفر رئيس ستاد مشترک ارتش آمريکا از اوايل هفته جاري به کشورهاي عرب حوزه خليج فارس، در همين راستا قابل ارزيابي است. منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی
اکنون ملتهاي ستمديده در کشورهاي تونس، مصر، الجزاير، ليبي، بحرين، يمن، اردن و... با شجاعت، ايستادگي و نهراسيدن از مرگ، عرصه را بر دولتمردان فاسد تنگ نموده و با پذيرش هر گونه خطري بر برگشت ناپذيري اين اقدامها صحه گذاشته اند. راهبرد خشونت در کشورهاي ليبي، مصر و بحرين نتوانسته است مردم را از ادامه مسير منصرف نمايد و ملتهاي اسلامي با انگيزه بيشتر و اهتمام جدي تري به سير تحولات داخلي و پيراموني، تا تحقق کامل خواسته هايشان از پاي نخواهند نشست. بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي در فرازي از بياناتشان در اين زمينه فرمودند: «مردم شريف ايران و مسلمانان و آزاديخواهان تمامي جهان بايد بدانند که اگر بخواهند بدون گرايش به چپ و راست و مستقل از هر ابرقدرتي روي پاي خود بايستند، بايد بهاي گران استقلال و آزادي را بپردازند...»
سقوط پايگاه هاي آمريکا يکي پس از ديگري به دست مردم خشمگين، نکته ديگري است که در اين موج بيداري اسلامي، به وضوح قابل مشاهده است. دلارهاي واشنگتن و همپيمانان غربي اش، نتوانست اراده ملتها را منکوب نمايد، بلکه بيداري مردم و خروج از جو پليسي، هر گونه تصميم و پيشنهاد دولتمردان آمريکايي را فريبي براي حمايت از نوکران آنها ارزيابي مي کنند و به اين واقعيت رسيده اند که نسخه هاي تجويزي براي کشورهاي در حال تغيير با ادبيات رويکرد حفظ منافع است و حتي معرفي آلترناتيو همسويي با مردم نيست، بلکه براي مهار حرکت انقلابي ملتهاست.
افکار عمومي به خوبي به اين باور رسيده است که سير اظهارات اربابان خارج نشين و تعديل مواضع از حمايت مهره در مصدر، سکوت در مقابل مشت آهنين، همراهي نسبي با مطالبات مردم و در نهايت موافقت با خروج زمامداران، فرآيندي از استراتژيهاي گام به گام کاخ سفيد است که در هر کشوري با توجه به جو و التهابهاي عمومي در يکي از اين مراحل پروژه، حمايت از منافع را تثبيت مي کنند. لذا مردم با فاش شدن ديدگاه هاي نظام سلطه در کشورهاي مختلف، بر تحقق کامل خواسته هايشان تأکيد و هر گونه وعده از سوي بيگانگان را انحراف در حرکت انقلابي خود ارزيابي مي کنند.
بر کسي پوشيده نيست، مطالبات در خاورميانه رنگ و بوي مذهبي آن از خواسته هاي سياسي بيشتر است. در کشورهايي که اکثريت آن را مسلمانان تشکيل مي دهند، حکام مستبد حتي مردم را از آزادي در انجام فرايض ديني محروم نموده و حاکميت، نسبت به هر گونه تظاهر به هنجارهاي ديني، به شدت واکنش نشان داده و برخورد مي نمود. مردم دريافته اند که حکام وابسته عرب، به موازات ثروت اندوزي سرسپردگي آنها به حاکمان غربي نيز بيشتر گرديده است. لذا سردمداران ناگزيرند هر گونه فرياد آزادي خواهي و استقلال طلبي شهروندان را با اتکا به قدرتهاي بيگانه سرکوب نمايند که اين شيوه زمامداري حدود چهار دهه در برخي کشورها ادامه داشت. ساختار سياسي فرسوده ديکتاتوري نمي تواند پاسخگوي خواسته هاي نسل جوان در موج سوم ارتباطات باشد؛ در مقطعي که مفاهيمي از قبيل دولت الکترونيک، دموکراسي مجازي، شهروند مجازي آن هم در تعاملات يک ميليارد و سيصد ميليون کاربر در عرصه سايبري، به سرعت باورها را به يکديگر منتقل مي کند.
اذعان به اين نکته که منشأ آنچه اکنون رخ داده و يا در شرف وقوع است صرفاً تحولات تونس نيست، سخني به گزافه نيست. با اندکي تأمل و تعمق مي توان دريافت که ريشه اين جنبشهاي انقلابي به جنگ 33 روزه در سال 2006 بر مي گردد. زماني که قدرت چهارم نظامي جهان با وجود برخوردار بودن از فناوريهاي مدرن نظامي و حمايتهاي کامل حقوقي، نتوانست در مقابله با يک جنبش اسلامگراي شيعي به پيروزي دست پيدا کند، اين اعتماد به نفس در انديشه اسلامگرايان و گروه هاي مخالف ديکتاتورها به وجود آمد که مي توان با الگوي مقاومت لبنان، حقوق تضييع شده را خواستار گرديد.
تحولات کنوني را مي توان رويارويي دو استراتژي بين ايران و آمريکا قلمداد کرد. ايران با اتکا به ملتها و خودباوري مردم، معتقد است مي توان بدون اتکا به شرق و غرب، مسير استقلال را طي نمود؛ ولي ايالات متحده آمريکا به عنوان يکي از دو بلوک پيروز جنگ جهاني دوم و تدوين کننده نظم جهاني و ترتيبات امنيتي در جهان، با حمايت از زمامداران وابسته به خود، نتوانست در مقابل موج بيداري و خيزش ملتها دوام بياورد. در واقع، خروجي اتفاقها در کشورهاي بحران زده را مي توان شکست استراتژي آمريکا و پيروزي جمهوري اسلامي قلمداد کرد، زيرا مردمي اکنون به صحنه آمده اند که همان راهبردهاي مر دم ايران را در مقابله با نظام ستمشاهي پيگيري مي کنند.
اکنون بيش از هر کشور ديگري مقامهاي کاخ سفيد نگران جزيره بحرين هستند، زيرا ميزبان پايگاه دريايي اين کشور در خليج فارس، بحرين است. اين کشور کوچک پايگاه پنجمين ناوگان دريايي آمريکاست. حدود سه هزار وابسته نظامي آمريکايي در اين کشور مستقرند. آنها 30 کشتي و 30 هزار دريانورد را هدايت مي کنند که در خليج فارس و درياي سرخ گشت مي زنند و بحرين از اين نظر براي آمريکا بسيار مهم است.
بنابراين، نبرد نرم افزارانه اراده ها در قالب ادبيات سياسي با تعبير دموکراسي قدرت سخت افزارانه، ديکتاتورها را در رويارويي ناکام گذاشته است، چنان که هر روز خبر عقب نشيني و دادن امتياز در رسانه، مؤيد پيروزي مردم است. از سوي ديگر، فرار زمامداران وابسته، به دومينوي سقوط رژيمهاي وابسته منجر گرديده است. آنچه اکنون رخ مي دهد، تجربه اي است که ملت ايران در 32 سال پيش مهمترين پايگاه آمريکا يعني ژاندارم منطقه و ستون نظامي استراتژي نيکسون و کسينجر را به نظام اسلامي تبديل نمود و توانست با سربلندي و بدون اتکا به قدرتهاي جهاني، عزت و استقلال خويش را حفظ کند.
نظرات شما عزیزان: